به گزارش سلامت نیوز به نقل از شرق، در لحظهای که موشک فرود میآید یا سقف بر سر ساکنانش فرو میریزد، آنچه نابود میشود فقط چهاردیواریای از آجر و ملات نیست. آنچه میریزد، شبکهای درهمتنیده از معنا، حافظه، پیوندهای عاطفی و حس بنیادی امنیت است. خانه، برای انسان، صرفا مکانی برای خواب و خوراک نیست؛ خانه، بستر شکلگیری هویت است. مکانی است که بدن و روان در آن به آرامش میرسند، صداهای آشنا در آن طنین میاندازند و عادات روزمره در آن معنای استمرار و زندگی را میسازند.
در بطن هر جنگی، خسارتهای زیرساختی و نظامی، اگرچه در صدر اخبار قرار میگیرند، اما ویرانیهای روانی-اجتماعی اغلب در لایههای خاموش پنهان میمانند. یکی از عمیقترین این زخمها، از دست دادن خانه است؛ خانهای که در لحظهای با خاک یکسان میشود و با آن، بخشی از روان انسان هم فرومیریزد. برای بسیاری از انسانها، بهویژه در جوامعی با تعلق خانوادگی عمیق، خانه نهتنها فضای زیستن که نماد پیوند نسلها و حافظ خاطرات جمعی است. وقتی خانهای نابود میشود، انسان فقط بیخانمان نمیشود؛ او بیریشه میشود، بیجهت، بیافق.
دندون جدید، قسطی و بیدردسر! بدون چک و سفته ✅
مشاوره رایگان😍
در سالهای اخیر، با اوجگیری بحرانهای منطقهای -از غزه تا سوریه، از خرمشهر دهه 60 تا کییف امروز- شاهد آن بودهایم که ویرانی خانهها، موجی از ترومای جمعی ایجاد کرده که آثارش نهتنها در جسم، که در رفتار اجتماعی، اعتماد، امید و سازوکارهای روانی مردم باقی مانده است. این زخمها قابل ثبت در آمارهای مهندسی نیستند، اما در تکجملههای کودک آوارهای که میگوید «خانهمان شبانه دود شد»، در اضطراب مادرانی که هر شب کابوس آوار میبینند و در سکوت سنگین پیرمردی که تا عمر دارد نمیتواند صدای فروریختن دیوار را فراموش کند، ثبت شدهاند.
این مقاله، تلاشی است برای نگاهکردن به این بُعد مغفولمانده جنگ: ترومای روانی ناشی از تخریب خانه. ما در ادامه به بررسی علمی و اجتماعی این پدیده میپردازیم، از مفهوم روانشناختی اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) تا اهمیت خانه در ساختارهای هویتی و اجتماعی و از شکاف میان بازسازی فیزیکی و بازسازی روانی تا راهکارهای جامعهمحور برای ترمیم انسانِ آوارهشده. زیرا اگر خانه ستون زندگی است، پس فروپاشیاش تنها آوار بتن نیست؛ آوار آدمی است.
ترومای روانی پس از جنگ: تعریف و ابعاد
در ادبیات روانشناسی، واژه «تروما» به آسیب روانی شدیدی گفته میشود که فرد در پی یک حادثه ناگهانی، تهدیدکننده و خارج از توان تحمل روانی، تجربه میکند. یکی از شناختهشدهترین جلوههای تروما، اختلال استرس پس از سانحه (Post-Traumatic Stress Disorder – PTSD) است که برای نخستینبار در میان سربازان بازگشته از جنگ ویتنام تشخیص داده شد، اما امروز میدانیم که این اختلال نهفقط سربازان، بلکه قربانیان غیرنظامی جنگ، بهویژه کسانی که خانه و امنیت اولیه خود را از دست دادهاند را نیز بهشدت درگیر میکند.
در PTSD، ذهن به طرزی وسواسگونه، حادثه تروماتیک را بازتولید میکند. افراد دچار این اختلال ممکن است شبها کابوس ببینند، در روز دچار حملات اضطرابی ناگهانی شوند، نسبت به صداها، تصاویر یا مکانهای خاص دچار واکنشهای شدید شوند، یا حتی از محیطهای اجتماعی فاصله بگیرند. این علائم در افرادی که خانهشان در جنگ تخریب شده، رنگوبوی خاصی دارد: هر صدای انفجار میتواند یادآور لحظه ویرانی باشد، هر بوی آتش یا خاک نمخورده میتواند ذهن را به آن صحنه بازگرداند و حتی تصویر سادهای از یک سقف نیمهفروریخته، میتواند هجوم خاطرهای دردناک را کلید بزند. ترومای از دست دادن خانه، ترکیبی است از فقدان «پناه فیزیکی» و «پناه روانی». این افراد معمولا همزمان با شوک روانی ناشی از فروریختن دیوارها، با سردرگمی در مورد آینده، ازدسترفتن داراییها، دوری از عزیزان، بیجایی و احساس بیقدرتی مطلق روبهرو هستند. ترومای آنها، تنها ترومای لحظه حادثه نیست؛ این آسیب، به شکل طولانیمدت در حافظه روانی ثبت میشود و بر ابعاد مختلف زندگی -از روابط خانوادگی تا اعتماد اجتماعی- سایه میاندازد.
مطالعات میدانی در مناطق جنگزده (از جمله لبنان، فلسطین، عراق، سوریه و خوزستان دهه 60) نشان میدهد افرادی که خانهشان را از دست دادهاند، میزان بالاتری از علائم افسردگی، بیخوابی، اختلالات تمرکز، پرخاشگری ناگهانی و انزوای اجتماعی را تجربه میکنند. مهمتر اینکه این آسیبها معمولا به صورت نسلی منتقل میشوند: کودکانی که در چادر یا اقامتگاه موقت بزرگ میشوند، حتی در سالهای بعد، در فضایی دائمنگران و ناپایدار رشد میکنند. از سوی دیگر، در جوامعی با پیوندهای عمیق فرهنگی به «خانه» به عنوان نماد هویت، تروما ابعاد گستردهتری پیدا میکند. خانه برای یک خانواده خاورمیانهای، فقط سقف و دیوار نیست؛ اینجا جایی است که نام خانوادگی معنا دارد، خاطرات نسلها انباشته شده و مناسبات درونخانوادگی شکل گرفته. در این جوامع، ازدستدادن خانه مساوی است با فروپاشی ستونهای معنایی زیستن.
ترومای خانه؛ روان آواره در پس جنگ
در جنگ، آنچه ویران میشود تنها زیرساخت نیست. خانه، به عنوان نخستین پناه روانی و اجتماعی انسان، وقتی فرو میریزد، بخشی از هویت، امنیت و حافظه فرد را نیز با خود میبرد. خانه صرفا یک ساختمان نیست؛ نقطه آغاز حس تعلق، حافظه زیسته و فضای شکلگیری روابط انسانی است. نابودی آن، ضربهای روانی است که در زبان فنی روانشناسی در قالب اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) توصیف میشود، اما در عمل، چیزی فراتر از یک تشخیص بالینی است: این یک زخم جمعی است.
قربانیان تخریب خانه در جنگ، اغلب با ترکیبی از شوک، اضطراب مزمن، بیخوابی، خشم و از دست رفتن حس جهتیابی مواجه میشوند. این ترومای روانی بهویژه بر گروههای آسیبپذیرتر مانند کودکان، زنان و سالمندان اثرات شدیدتری دارد. کودکانی که خانهشان را از دست میدهند، نهفقط مأوایی فیزیکی، بلکه بخشی از بنیان روانی رشد و امنیت را نیز از دست میدهند. بازسازی کالبدی خانهها، اگرچه ضروری است، اما لزوما به معنای ترمیم روان انسانهای ساکن در آنها نیست. احساس خانهداشتن، فقط با آجر و سیمان برنمیگردد؛ نیاز به فرایندهای عمیقتری چون روایتگری، مشاوره روانی، بازسازی روابط اجتماعی و حتی بازتعریف مفهوم امنیت دارد. در بسیاری از جوامع، خانهها پس از جنگ ساخته شدند، اما ساکنانشان دیگر هیچگاه همان آدمهای پیش از جنگ نشدند.
افزون بر این، حافظه جمعی ملتها نیز درگیر این ترومای خانگی است. تصویر خانههای ویرانشده، از عکسهای جنگ خرمشهر گرفته تا ساختمانهای آوارشده در غزه و کییف، به نمادهای ماندگار رنج بدل شدهاند؛ نشانههایی که در شعر، ادبیات و زبان روزمره مردم ثبت شدهاند.
اگر قرار است از بازسازی سخن بگوییم، باید خانه را نهفقط در بعد فیزیکی، بلکه در معنای عمیق اجتماعی و روانی آن بازتعریف کنیم. خانه اگر ستون زندگی است، پس فروپاشیاش تنها آوار بتن نیست، آوار آدمی است.
نظر شما